جدول جو
جدول جو

معنی بی رسمی - جستجوی لغت در جدول جو

بی رسمی
بی نظامی، بی روشی
تصویری از بی رسمی
تصویر بی رسمی
فرهنگ لغت هوشیار
بی رسمی
احجاف، بیدادگری، ظلم، بیداد
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ سَمْ ما)
مرکّب از: بی + مسمی، نامزد نشده: اسم بی مسمی، اسمی که دارای نامزد نباشد. (ناظم الاطباء)، در تداول عامه، اسم بی مسمی بدان گویند که مطابق با حقیقت نباشد چون اسم کافور برای برزنگی که اسمی است بی مسمی، بی ارزش. بی مقدار:
چنین گفت خسرو که شیرین بشهر
چنان بد که آن بی منش طشت زهر.
فردوسی.
رجوع به منش شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
حالت و چگونگی بیرسم. بی نظامی. (ناظم الاطباء). بی روشی. عمل بر خلاف قانون و قاعده رفتار کردن و ظلم و تجاوز کردن: بی رسمیها در ماورأالنهر آغاز کردند. (راحهالصدور راوندی). شحنۀ گورخان بیرسمی و ایذای خلقان آغاز نهاد. (جهانگشای جوینی). اعمال گورخان که برخلاف ایام ماضیه بیرسمی و عدوان آغاز نهاد. (جهانگشای جوینی). و رجوع به رسم شود.
- بیرسمی رفتن، خلاف قانون سرزدن. ظلم و تجاوز اعمال شدن. بی عدالتی شدن. ستم رفتن. بی عدالتی صورت گرفتن: چنانکه بوالحسن حکایت کرد خواجه بونصر را که آنجا بسیار غایت و بیرسمی رفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 462).
- بیرسمی کردن، برخلاف قاعده رفتار کردن. ظلم و تعدی کردن: مردم، نیز در کرمان دست گشاده بودند و بیرسمی میکردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 438). غلامی مشهور و ظالم بوده ریاست همدان بستد و نه چندان ظلم و بیرسمی کرد که در وهم آید. (راحهالصدور راوندی). لشکر خوارزم در ولایت ابهر و قزوین بیرسمی بسیار کردند. و فرزندان مسلمانان بغارت بردند. (راحهالصدور راوندی) کاشیان... عصیان بجای آوردند.... و با وی بی رسمیها کردند. (راحهالصدور راوندی). چون بشنید که گورخان از جنگ سلطان بازرسیده است و با رعیت و ولایت بی رسمیها کرد. (جهانگشای جوینی).
- بیرسمی نمودن، برخلاف رسم و قاعده معمول رفتار کردن. خلاف عادت کردن:
که خسرو دوش بیرسمی نموده ست
ز شاهنشه نمیترسد چه سود است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی طعمی
تصویر بی طعمی
بی مزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی کامی
تصویر بی کامی
محرومیت، ناکامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی یسمع
تصویر بی یسمع
ناشنوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رویی
تصویر بی رویی
پرروئی، بیشرمی، بی حیائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
سنگدلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بیمی
تصویر بی بیمی
امنیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی نظمی
تصویر بی نظمی
نا به سامانی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی حساب، ظالم، ستمکار، بیدادگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتساف، ستمگری، سخت دلی، سنگدلی، شقاوت، قساوت، جورپیشگی، ستمگری، ظلم
متضاد: ترحم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
القسوة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
Callousness, Pitilessness, Relentlessness, Ruthlessness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
dureté, cruauté, acharnement, (FR) cruauté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
bezwzględność, bezlitosność, (PL) bezwzględność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
بے رحمی , بے رحمی , بے رحمی , بے رحمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
черствость , безжалостность , непреклонность , жестокость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
Gleichgültigkeit, Unbarmherzigkeit, Unerbittlichkeit, (DE) Grausamkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
жорстокість , безжальність , невблаганність , жорстокість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
ukatili, ukosefu wa huruma, (SW) ukatili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
কঠোরতা , নির্মমতা , নিষ্ঠুরতা , নির্মমতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
麻木 , 无情 , 不懈 , 相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
duygusuzluk, acımasızlık, (TR) acımasızlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
냉정함 , 무자비함 , 가차 없음 , 무자비
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
冷酷さ , 無情さ , 容赦ない , 同一性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
कठोरता , निर्दयता , निर्दयता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
ketidakpedulian, kekejaman, (ID) kekejaman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
ความโหดร้าย , ความไร้ความปรานี , ความไม่ปราณี , โหดร้าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
harteloosheid, meedogenloosheid, onverbiddelijkheid, (NL) wreedheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
insensibilidad, crueldad, tenacidad, (ES) crueldad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
insensibilità, spietatezza, (IT) crudeltà
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
insensibilidade, crueldade, implacabilidade, (PT) crueldade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی رحمی
تصویر بی رحمی
אכזריות , חוֹסֶר רַחֲמִים , אִי-רַחֲמָנוּת , אכזריות
دیکشنری فارسی به عبری